هدایت

صفحه خانگی پارسی یار درباره

کودکی .....

کودکی با گریه تبعید به دنیا آمد
آسمان را همان رنگ آبی می‌دید
و زمین را سرسبز
و طلوع خورشید را قصّه نو می‌پنداشت
و به آن می‌خندید
چند سالی که گذشت٬
شب را با نبود خورشید حس کرد
و همین بود که یک شب٬ پنجره را بر مهتاب گشود
و دلش سخت گرفت
 
 
چند سال بعد فهمید هوا مسموم است
خس‌خس سینه خود را اولین بار شنید
و دگر هرگز لذّت تنفّس را نچشید
سال‌ها بعد درد را تجربه کرد
زخم را دید
از عفونت رنجید
از طلوع زیبای کودکی‌ها٬ ترسید
سال‌ها در پی آن سال گذشت٬
و زمین می‌چرخید٬
خورشید هم بر عادت خود ثابت بود
قربانی دگر طاقت تبعید نداشت
همه ارکان وجودش٬ زخم برداشته بود
لحظه‌هایش بوی تعفّن می‌داد
از سکوت شب و سرمای هوا می‌ترسید
و به دنبال پناهی این در و آن در می‌زد
و قربانی امروز
منتظر مانده برای برگشت
و چه دردناک است در صف مرگ منتظر بودن
و لبخندی بر لب٬ از سر ناچاری
منتظر باید مانْد
منتظر باید مانْد
 
 

ایرانی هادر جهنم

    نظر

میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون "بنز" و "ب ام و" جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های بالای سرشون رو  به بقیه میفروشن

خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه، فر زندان من هستند و بهشت به همه فر زندان من تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نسیت! برو یک زنگی به شیطان بزن تا بفهمی درد سر واقعی یعنی چی

جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان... دو سه بار میره روی پیغامگیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بفرمایید؟

جبرئیل میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟

شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو میکنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن! تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت میگم نکن!!! جبرئیل جان، من برم ... اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن.....