سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هدایت

صفحه خانگی پارسی یار درباره

غربت را نباید در الفبای شهر غریب جست و جو کرد .....

    نظر
غربت را نباید در الفبای شهر غریب جستجو کرد....
 
          همین که عزیزت نگاهش را به دیگری فروخت تو غریبی.....
 
نمی شناسمت!
ندیده ام تو را!
نه ، هیچ جا
تو کیستی؟
چرا نمی رسد دلم به پای تو!؟
ولی تو هی سکوت می کنی، فقط سکوت آه
تمام شب فقط شنیده ام
خدا خدای تو!
ولی هنوز هم دلم پر از ترانه می شود
و پلک پنجره عجیب می پرد برای تو
 
 
            
 
ای سکوتت لحظه لحظه مرگ من
      آسمانی!
      با توام،حرفی بزن
                           بوی باران می دهد نجوای تو
گفتگوی سبز و بی پروای تو
   
        می توان در بستر یادت شکفت
   
                           می توان همچون تو شعری تازه گفت
با غزل،با مثنوی،با انتظار!
                              یاد تو باغی است سرشار از بهار
 
           
قلب من کنار پنجرهء تنهایی ،
هنوز بی قرار توست ،
گرچه انتظار هیچ معجزه ای از لحظه ها نیست !
روزها می آیند ، می مانند ،
و می روند و تو دیگر نمی آیی و
شاید برای من ،
بی تو ،
انتظار مفهومی تازه می یابد !
وقتی من وشبهایم به امید انتظار زنده می مانیم !
و زنده بودن معنایی است ساده
که من دشوارش کرده ام !!
و زند گانی شاید ،
مجموع ای است از تکرار ....انتظار